کد مطلب:133231 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:222

امام در راه کوفه
می دانیم كه مقارن همین روزها، امام علیه السلام از مكه به سمت كوفه حركت كرد. وی هنگام حركت، از اوضاع كوفه اطلاع نداشت؛ ولی از خطبه ی او، استنباط می شود


كه او، آینده را خطرناك می دید، وی فرمود:

«مرگ همچون گردنبند زیبای دختر جوان به گردن آدمیان نقش بسته است، وه! كه من به دیدار پیشینیان خویش، همچون یعقوب به دیدار یوسف، اشتیاق دارم. برای من ناوردگاهی برگزیده اند كه بدان خواهم رسید. چنان بینم كه بندبندهایم را گرگ های بیابان در جای بین «نواویس» و كربلا از هم جدا كنند و شكم های خالی و گرسنه ی خویش را بدان پر كنند، از روزی كه با قلم تقدیر نوشته شده نمی توان فرار كرد. رضای خدا، رضای ما اهل بیت است. ما بر بلای او صبر می كنیم و او اجرهای صابران را بطور كامل به ما خواهد داد. پاره های تن پیغمبر صلی الله علیه و آله از او جدا نخواهد شد و همه در بهشت گرد او جمع خواهند شد. چشم او بدانان روشن خواهد شد و وعده اش را نسبت به آنان وفا خواهد كرد. هر كه، خون دلش را در راه ما بخشد و خویش را به لقای پروردگار حاضر و آماده بیند، با ما كوچ كند كه من فردا صبح انشاءالله حركت خواهم كرد.»

این خطبه، لبریز از شور و شوق، هیجان و نشاط است. او مرگ را بسی زیبا و دلاآویز می بیند و به آن عشق می ورزد. او به خدا و ابدیت چشم دوخته و از این جهان چشم پوشیده و شیفته ی لقای پروردگار و راضی به رضای اوست. او احساس می كند كه سرنوشت الهی و قطعی و اجتناب ناپذیر او، جهانی از نور و فضیلت در پی دارد كه سزاوار دل دادن و خود باختن است.

او به یاد رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن می گوید و خود را به او پیوسته می بیند و آرزو می كند با وی در بهشت همنشین شود. او كشندگان خویش را بسان گرگان گرسنه ای می بیند كه برای سیر كردن شكم خالی خویش، او را پاره پاره می كنند. او اعلام می كند كه همراهیان او باید دست از جان بشویند و دل به مهر خدا دهند.

این روحیه ی عالی و ملكوتی، این انگیزه ی نورانی و آسمانی و این ایده های ابدی و لانهایت، عناصر ممتاز انقلاب شورانگیز حسینی است. و بدین سان انقلابی كه به نام و به یاد خدا و با روحی آكنده از عشق به حقیقت و ابدیت، آغاز شده و پایان یافته، همچون ابدیت، پر ارج و گران قدر است.

امام از «بطن الرمه» نامه ای توسط «قیس بن مسهر صیداوی» و یا «عبدالله بن


یقطر» به كوفه فرستاد. و آنان را از حركت خود مطلع كرد. چون راه ها بسته شده بود «حصین بن نمیر»، رییس شرطه ی ابن زیاد كه مأمور كنترل آمد و رفت بود، قاصد امام علیه السلام را دستگیر كرد و پیش ابن زیاد فرستاد. عبیدالله بدو گفت: منبر برو و «حسین دروغگو» را دشنام ده.

قیس به منبر رفت و گفت:

مردم! این حسین بن علی علیه السلام، بهترین خلق خدا، پسر فاطمه علیه السلام دختر رسول خداست و من قاصد اویم. او را اجابت كنید.

وی آن گاه ابن زیاد و پدرش را لعنت كرد و بر علی بن ابی طالب علیه السلام درود فرستاد. او را از بالای قصر به زیر افكندند چنان كه بدنش متلاشی شد. در این صحنه نیز، همت و شجاعت، با خودسری و زورگویی مواجه شده است.